زنیت | |||
امشب دلم سخت تنگ است
انگار در این گرما
می خواهد باران ببارد ....باز
خوب یادم است
یک بار یکی پرسید " نظرت راجع به شب چیست "
ساده گفتم
تنها زمانی است اندک برای انجام کارهای فردا
اما یک چیز را نگفتم.....
....
...که شب های هر شب تکراری است
هر شب بارانی است
هر شب عجوزه ی پیر خاطرات مشغول دادن هدیه های نوئلی است
کاش می دانست، می فهمید
می فهمید که چشمانم از خستگی هر روزه باز نمی شوند
خاطره اصرار می کند
هدیه ها را سرخود باز می کند
و برق هدیه اش هر شب چشمانم را می زند،
چشمانم چو آفتاب می سوزد
ولی......
....خواب می پرد...
اندکی بعد، ... باران می بارد...مثل دیشب....مثل امشب
......
......
کاش او هم مثل تو حال مرا می فهمید
آنقدر با تو حرف می زنم تا خوابم می برد
آنقدر از تو می نویسم تا دیگر هیچ حرفی در دلم نمی ماند
نمی دانم ولی چرا هر روز صبح
دوباره چیزی در دلم سنگینی می کند
دلم برایت تنگ است
.......
دیگر کافیست
فرح 1/4/85
دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد، خدایا، دلم سنگ نیست
94252:کل بازدید |
|
49:بازدید امروز |
|
8:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
فرحناز
I LOVE music. It makes me fresh ang afresh, and new and new. I love playing guitar n I love swimming,skating, walking, basketbal,bicycle riding,....n NE thing with speed can be an enthusiast ,in my opinion;)l. I can love more :d ie. purfume can be the smell of life, 4 me;) | |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
فهرست موضوعی یادداشت ها | |
زنیت[20] . | |
بایگانی | |
مقدمه آرشیو 2 دلتنگی های همیشگی خاطره | |
اشتراک | |